کتاب قابیل فراموش نمی شود (زهرا امینی)

مشاهده همه

کتیبه این خانه عزادار حسین است

۱۲۸,۷۴۴

%۲۱

۱۰۱,۲۳۳تومان

منتخب مفاتیح رنگی کیفی پالتویی(16در9)

۱۲۳,۲۰۰

%۲۰

۹۸,۰۰۰تومان

نمونه بیش از ۱۰۰۰ سفارش ثبت شده در فروشگاه گنج صادق رو در کمتر از ۲ دقیقه ببینید.

کتاب قابیل فراموش نمی شود نوشته خانم زهرا امینی از انتشارات جمکران در 190 صفحه است. داستان پیرامون دختری به نام میناست او به پارتی میرود و در یک مغازه عطرفروشی کار میکند. با یک اردو برای فرار از دست قاچاقچی ها به مشهد میرود.

معرفی بیشتر کتاب

رمان «قابیل فراموش نمی شود» ماجرای مینا دختر شانزده‌ ساله ای است که با پدرو مادربزرگ و نامادریش زندگی می‌کند و ساکن محله‌های پائین شهر اصفهان است. او دلش می‌خواد مثل آدم های پولدارا زندگی کند. مینا وضعیت ظاهری مناسبی ندارد، در پارتی‌ها شرکت می‌کند و از خوردن مشروبات الکلی ابایی ندارد.

مینا در یک مغازه عطر فروشی کار می‌کند روزی متوجه می شود که صاحب مغازه که به او قول ازدواج داده قاچاقچی مواد مخدر است و در مغازه اش مواد مخدر ردوبدل می کند، او محل اختفای هروئین ها را پیدا می کند، یک بسته هروئین برمی‌دارد تا بفروشد و پول زیادی به دست بیاورد.

صاحب مغازه و قاچاقچی‌ها تعقیبش می کنند که هروئین ها را بگیرند. مینا فرار می‌کند به مسجد می رود ، در مسجد اطلاعیه اردویی را می‌بیند. مقصد اردو مشهد است و مینا تا به حال به مشهد نرفته است، برای فرار از دست قاچاقچی ها به مشهد می رود و ادامه ماجرا ….

برشی از کتاب قابیل فراموش نمی شود

روی صندلی پایه بلند پشت دخل بوتیک نشسته‌ام و نگاهم به شیشه ادکلن توی دستم است. شیشه ای تقریبا مکعبی با رنگ سرمه ای کدر. شیشه ی ادکلن با انگشت هایی که نگهش داشته اند می لرزد.  چشم هایم بی توجه به خشی که بی توجه به من دارد در گوش مشتری اش پچ پچ می کند‌. پریسا همیشه می گفت سرت تو کار خودت باشد و مواظب باش سرو گوشت توی دست و بال خشی نجنبد. چرا هیچ وقت برایم مهم نبود این حرف هایش؟

جوری که نفهمد آرام سرم را پایین می آورم و ادکلن را بو می کنم. یک قطره عرق از روی شقیقه ها لیز میخورد پایین حس می کنم اعضای بدنم از کار افتاده اند. ریه هایم اصلا کار نمی کنند. موهایی که پخش و بلا توی صورتم ریخته را کنار بقیه می گذارم و یک دستمال از جعبه روی میز میکشم بیرون تا عرق پیشانیم را پاک کنم. کنترل کولر را برمیدارم و دما را می گذارم روی ۲۱.

پسری سی و چند ساله با لباس های خیلی تنگ جوری که انگار یک ربع بیشتر توی مغازه بماند دکمه های پیراهنش یکی یکی از جا در میروند دارد ویترین عطرها را نگاه میکند. جای زخمی روی سر تراشیده اش است که ترسناکش می کند.

صفحه ۲۲ کتاب قابیل فراموش نمیشود