کتاب اردیبهشت (کف خیابون 3)

پس از نوشتن دو جلد کتاب کف خیابون که با استقبال فراوانی همراه شد. اینک کتاب اردیبهشت نیز در اختیار علاقه مندان به کتاب های محمدرضا حدادپور جهرمی قرار گرفت. این ه قول نویسنده در شبکه های مجازی اش کف خیابون 3 هست که در ادامه معرفی کتاب اردیبهشت را از زبان نویسنده می خوانیم.

معرفی کتاب اردیبهشت توسط نویسنده

وقتی قرار است به اوضاع و احوال دشمن را مطالعه کنیم از دو حال خارج نیست یک مطالعه ریشه های تفکر و جریان شناسی فکری و سیاسی آنها. دو مطالعه روش ها و آنچه در میدان عمل و عرصه اجتماعی رخ می دهد.

در خصوص جریان موسوم به سلطنت طلب ها در کتاب کف خیابون ۲ به مطالعه ریشه های فکری و اصول ابتدایی آنچه در میدان عمل انجام میدهند پرداختیم و در کتاب اردیبهشت از طرح و برنامه و اقدام آنان در داخل کشور صحبت شده است و انشاالله در مستند داستانی تقسیم به ابعاد خارجی و منطقه‌ای فعالیت‌های آنان خواهیم پرداخت.

آنچه در مجموعه این سه کتاب در اختیار مخاطب قرار می گیرد عبارت است از اولا اکثر و اغلب دشمنان اسلام و انقلاب از خارج از مرزهای جمهوری اسلامی ایران هدایت و تقسیم می شوند و اتصال به سرویس های خارجی در راس روابط و ضوابط آنان قرار دارد.

ثانیاً دشمنی آنها با اساس ایران و ملت شریف ایران است و دعوا بر سر سیاست و حکومت و تغییر و امثال آن در مراحل دوم و سوم قرار دارد.
سال سم هیچ دشمنی بدون برنامه و عده و عُده وارد معرکه نمی شود. همچنین قرار نیست نیروهای خارجی برای اغتشاش بر فتنه وارد کنند بلکه بهترین کم هزینه ترین و موثرترین سوار نظام و مجری توطئه ها را از همین مردم ناآگاه و خسته انتخاب و تربیت می کنند و به جان خود ملت می‌اندازند.
اما در این میان هوشیاری دقت و سرعت نیروهای جان بر کف انقلاب و اسلام و سربازان و پاسداران گمنام امام عصر ارواحنا فداه درکشف خنثی سازی و نابودی توطئه‌های سرویس های بیگانه و فتنه های آخرالزمان حقیقتاً ستودنی است.
تا جایی که در کتاب کف خیابون یک تجربه مرحله کشف و کنترل بود و حتی در این راه شهید دادیم و نام شاهرودی و کد ۲۳۳ از خاطره اهل فن بیرون خواهد رفت. در کف خیابون ۲ علاوه بر کشف کنترل و مدیریت حرف اول را میزند و در  کتاب اردیبهشت از کنترل و مدیریت به همراه مولفه نفوذ در بدنه دشمنان پرده برداشته میشود و در تقسیم سخن از نفوذ در عمق راهبردی دشمن و نابودی پایگاه های آنان در منطقه است.

برشی از کتاب اردیبهشت

گرگان پارک جنگلی النگ دره عصرساعت ۱۶

وای دیدمش طبق مشخصاتی که از او داشتم همان خانوم فوق العاده نایس و جیگری بود که فکر میکردم دروغ چرا از آن چیزی هم که فکرش را میکردم بهتر بود.رفتم جلو دو سه تا نیمکت آن‌طرف‌تر نشستم تپش قلب داشتم در مخ زنی ید طولانی دارم اما لحظه ای که او را دیدم مانده بودم چطوری جلو بروم و شروع کنم.

پسرهایی مثل خودم که سر و گوش شان می جنبد می‌دانند چه می گویم. مثلاً حواسم به اون بود اما و اندازش میکردم. خود خدا از دل شیطان من خبر داشت و دمش گرم چون آن روز خودش و فرشته ها و ملائکش دلشان با من صاف بود.و راه توله سگ کوچولو و پشمالو دختره را به طرف نیمکت من کج کردند.

آن توله سگ می دوید و دختره هم پشت سرش چندقدمی دوید. دویدن توله سگ و دختره که صحنه دار ترین تصویر پارک بود و توصیف و تصورش صلاح نیست هم از چشمانم دل می برد و هم ترس و تردید را از دلم دور کرد. به دستور عقل مست و فلز خرابم به محض اینکه سگه به جلوی پاهایم رسید ساق دستم را زیر شکمش بردم و بلندش کردم سگه که خیلی نرم و تپل بود تادید بلندش کردم و در بغلم است به چشمانم زل زد و یک حالت خاصی در چشمانش بود بفرما پدرسوخته چشم چرون دیدی چطور دختره را به طرفت کشوندم؟…

شروع صفحه اول کتاب اردیبهشت