کتاب پسرک فلافل فروش(زندگینامه مدافع حرم شهید هادی ذوالفقاری)
54,000 تومان قیمت اصلی 54,000 تومان بود.51,000 تومانقیمت فعلی 51,000 تومان است.
پیشنهادات شگفت انگیز از دست ندی
نمونه بیش از ۱۰۰۰ سفارش ثبت شده در فروشگاه گنج صادق رو در کمتر از ۲ دقیقه ببینید.
وزن محصول | 200 گرم |
---|---|
تعداد صفحات کتاب: | 120 صفحه |
قطع کتاب: | پالتویی |
نوع جلد: | شومیز |
انتشارات: | نشر شهید ابراهیم هادی |
تیراژ: | 5000 |
سال چاپ: | 1400 |
شابک | 978-600-7841-976 |
توضیحات محصول
معرفی و خرید کتاب پسرک فلافل فروش
کتاب پسرک فلافل فروش کاری گروه فرهنگی انتشارات شهید ابراهیم هادی میباشد. این کتاب به خاطرات و زندگی نامه شهید محمد هادی ذوالفقاری در 120 صفحه پرداخته است. این شهید بزرگ در وادی السلام نجف اشرف به خاک سپرده شده و محمد هادی ذوالفقاری از عاشقان و دوستداران شهید ابراهیم هادی بود که در نهایت خودش هم به شهادت رسید.
برشی از کتاب پسرک فلافل فروش
شخصیت هادی برای من بسیار جذاب بود. رفاقت با او کسی را خسته نمیکرد.در ایامی که با هم در مسجد موسی ابن جعفر (ع) فعالیت داشتیم، بهترین روزهای زندگی ما رقم خورد.
یادم هست یک شب جمعه وقتی کار بسیج تمام شد هادی گفت: بچهها حالش رو دارید بریم زیارت؟گفتیم: کجا؟! وسیله نداریم.هادی گفت: من میرم ماشین بابام رو مییارم. بعد با هم بریم زیارت شاهعبدالعظیم (ع).گفتیم: باشه، ما هستیم.
هادی رفت و ما منتظر شدیم تا با ماشین پدرش برگردد. بعضی از بچهها که هادی را نمیشناختند، فکر میکردند یک ماشین مدل بالا و…چند دقیقه بعد یک پیکان استیشن درب داغون جلوی مسجد ایستاد.فکر کنم تنها جای سالم این ماشین موتورش بود که کار میکرد و ماشین راه میرفت.
نه بدنه داشت، نه صندلی درست و حسابی و… از همه بدتر اینکه برق نداشت. یعنی لامپهای ماشین کار نمیکرد!
رفقا با دیدن ماشین خیلی خندیدند. هر کسی ماشین را میدید میگفت: اینکه تا سر چهارراه هم نمیتونه بره، چه برسه به شهر ری…
معرفی وبسایت و محصولات، نحوه خرید و ارسال محصولات در کمتر از ۲ دقیقه به صورت صوتی
برای خرید کتاب پسرک فلافل فروش در تعداد و با قیمت بهتر با ما تماس بگیرید.
09381645593
برش دوم از کتاب پسرک فلافل فروش
در ایام فتنه یکی از کارهای پیاده نظام دشمن، که در شبکه های ماهواره ای آموزش داده میشد نوشتن اهانت به مسئولان و رهبر انقلاب روی دیوارها و ….. بود.هادی نسبت به مقام معظم رهبری بسیار حساس بود. ارادت او به ساحت ولایت عجیب بود.
یادم هست چند ماه که از فتنه ،گذشت طبق یک برنامه ریزی از آن سوی مرزها همه ی اتهامات که تا آن زمان به رئیس جمهور وقت زده میشد به سمت رهبری انقلاب رفت آنها در شبکه های ماهواره ای تبلیغ میکردند که چگونه در مکانهای مختلف روی دیوارها شعارنویسی کنید. بیشتر صبحها شاهدبودیم که روی دیوارها شعار نوشته بودند.
هادی از هزینه ی شخصی خودش چند اسپری رنگ تهیه کرد و صبح های زود قبل از اینکه به محل کار ،برود در خیابانهای محل با موتور دور میزد اگر جایی شعاری علیه مسئولان روی دیوار میدید . آن را پاک می کرد.
یکی از دوستانش میگفت یک بار شعاری را گوشه ای از پل عابر دیده بود به من اطلاع داد که یک شعار را در فلان جا فلان قسمت نوشته اند و من دارم میروم که آن را پاک کنم.
گفتم: آخه تو از کجا دیدی که اونجا شعار نوشته اند!؟ گفت: من هر شب این مناطق را چک میکنم، الان متوجه این شعار شدم. بعد ادامه داد: کسی نباید چیزی بنویسد حالا که همه ی مردم پای انقلاب ایستاده اند ما نباید به ضد انقلاب اجازه ی جولان دادن و عرض اندام بدهیم هادی خیلی روی حضرت آقا حساس بود.
یک بار به او گفتم اگر شعاری ضد حکومت روی دیوار بنویسند و ما برویم آن را پاک کنیم چه سودی داره چرا این همه وقت میگذاری تا – شعار پاک کنی؟ این همه پاک میکنی، خب دوباره مینویسند! گفت: نه، این کسانی که مینویسند زیاد نیستند. اما میخوان اینطور جلوه بدهند که خیلی هستند من این قدر پاک میکنم تا دیگر ننویسند. در ثانی اینها دارند به مسئله را که به قول خودشون به رئیس جمهور مربوط میشه به حساب رهبری و نظام میگذارند. اینها همه برنامه ریزی شده است.
پسری فلافل فروش / ۳۱
برش سوم از کتاب پسرک فلافل فروش
خاطره از پدر شهید
در روستاهای اطراف قوچان به دنیا آمدم. روزگار خانواده ما به سختی میگذشت.هنوز چهار سال از عمر من نگذشته بود که پدرم را از دست دادم سختی زندگی بسیار بیشتر شد. با برخیس بستگان راهی تهران شدیم.
یک بچه یتیم در آن روزگار چه میکرد؟ چه کسی به او توجه داشت؟ زندگی من به سختی میگذشت چه روزها و شبها که نه غذایی داشتم نه جایی برای استراحت.
تا اینکه با یاری خدا کاری پیدا کردم یکی از بستگان ما از علما بود او از من خواست همراه ایشان باشم و کارهایش را پیگیری کنم.تا سنین جوانی در تهران بودم و در خدمت ایشان فعالیت میکردم این هم کار خدا بود که سرنوشت ما را با امور الهی گره زد فضای معنوی خوبی در کار من حاکم بود بیشتر کارمن در مسجد و این مسائل بود. بعد از مدتی به سراغ بافندگی رفتم. چند سال را در یک کارگاه بافندگی گذراندم. با پیروزی انقلاب به روستای خودمان برگشتم با یکی از دختران خوبی که خانواده معرفی کردند ازدواج کردم و به تهران برگشتیم
خوشحال بودم که خداوند سرنوشت ما را در خانه خودش رقم زده بود خدا لطف کرد و ده سال در مسجد فاطمیه در محلهٔ دولاب تهران به عنوان خادم مسجد مشغول فعالیت شدیم.
حضور در مسجد باعث شد که خواسته یا ناخواسته در رشد معنوی فرزندانم تأثیر مثبتی ایجاد شود.
فرزند اولم مهدی بود؛ پسری بسیار خوب و با ادب بعد خداوند به ما دختر داد و بعد هم در زمانی که جنگ به پایان ،رسید یعنی اواخر سال ۱۳۶۷ محمدهادی به دنیا آمد بعد هم دو دختر دیگر به جمع خانواده ما اضافه شد.
روزها گذشت و محمدهادی بزرگ شد. در دوران دبستان به مدرسه شهید سعیدی در میدان آیت الله سعیدی رفت.
برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.