کتاب تب مژگان (شناخت بهائیت)

داستان کتاب تب مژگان درباره دختری 19 ساله وبرای شناخت بیشتر بهائیت و فعالیت های آن ها در کشور ما مخصوصا بر علیه خانواده های نظامی و روحانیون میباشد. این کتاب نوشته محمدرضا حدادپور جهرمی در 225 صفحه است.

مژگان و آرمان یک خواهر برادرند که مادر خود را از دست داده اند. دوستی آن ها با یک دختر و پسر دیگر اتفاقات بدی را برایشان رقم میزند که می توانید برای خواندن داستان مژگان و دردسرهایی که برای پدرش در این مسیر به وجود می آید تب مژگان را از سایت ما تهیه نمایید.

معرفی تب مژگان از زبان نویسنده

مجموعه حاضر یعنی کتاب تب مژگان حاصل تحقیقات مهم و طولانی‌مدت در زمینه بهائیت و بهایی شناسی است که در قالب رمانی امنیتی در کانال تلگرامی بنده منتشر شد تألیف این مستند داستانی حدود ۳ ماه طول کشید و با انتشار آن در کانال تلگرامی دلنوشته‌های یک طلبه در مدت ۲ ماه هرشب مهمان خانه‌ها و خلوت جوانان مؤمن و انقلابی قرار گرفت. این کتاب‌ها به گفته برخی از اهالی استراتژیکی و سواد رسانه کمک شایانی به دشمن‌شناسی و نگاه کلان پیرامون خواهد نمود پس از مطالعه دقیق و تفکر در اصطلاحات کتاب غفلت نکنید.

بخشی از کتاب تب مژگان

خیلی وقت نبود که از مأموریت برگشته بودم. ۳ روز مرخصی داشتم. مثل پروانه دور بچه‌ها و خانمم می‌گشتم، بلکه نبودن این ۲ ۳ ماه را یک‌جوری از دلشان در بیاورم. وقتی از مأموریت‌های لبنان برمی‌گردم حداقل تا ۲ هفته دپرسم و طول می‌کشد که خودم را جمع‌وجور کنم.

بالاخره مرخصی هم تموم شد و به اداره برگشتم. خدا عمار را حفظ کند. معمولاً در غیاب من وظایف من را هم به دوش می‌کشد. اما این‌بار وقتی او را دیدم خیلی دمغ بود.

جریان پرونده‌ای را برایم تعریف کرد که حال هر دونفر ما خیلی گرفته شد. عمار پوشه بزرگی را باز کرد و گفت: محمد جان! اوایل سال ۹۲، خانواده‌ی توی شیراز، خبر گم شدن دخترشون رو به پلیس اعلام و به‌خاطر وضعیت روحی بده اون دختر ابراز نگرانی شدید کردند.

علت این وضعیت بد روحی، مرگ مادر دختر بود که دقیقاً ۳ روز قبلش رخ داده بود و به‌خاطر شدت اندوه، ۲ روز زبون اون دختر بند اومد و قادر به صحبت کردن نبود.

صبح روز سوم، دختر رو تو رختخوابش ندیدند و بسیار آشفته و نگران به نزدیک‌ترین اداره آگاهی محل مراجعه کردند و گزارش مفقود شدن او را دادند. این گم شدن تقریباً ۲ روز طول کشیده.

وضعیت اعضای خانواده داشته بسیار بد و بدتر می‌شده تا این‌که دخترک که اسمش مژگان و حدوداً نوزده‌ساله است، به خونه مراجعه می‌کنه و همه رو از نگرانی درمیاره اما چیزی که باعث بهت بیشتر همه اعضای فامیل و خانواده شد این بود که مژگان بر خلاف هفته گذشته هم حرف می‌زده، هم آرامش خاصی تو صداش بود و….

شروع کتاب تب مژگان