کتاب جمعه دوم آوریل (شهید محمدحسین ابراهیمی)
72,800 تومان قیمت اصلی 72,800 تومان بود.69,440 تومانقیمت فعلی 69,440 تومان است.
پیشنهادات شگفت انگیز از دست ندی
نمونه بیش از ۱۰۰۰ سفارش ثبت شده در فروشگاه گنج صادق رو در کمتر از ۲ دقیقه ببینید.
وزن محصول | 300 گرم |
---|---|
تعداد صفحات کتاب: | 208 صفحه |
نویسنده: | زهره شریعتی |
انتشارات: | انتشارات حماسه یاران |
قطع کتاب: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تیراژ: | 1000 |
سال چاپ: | 1401 |
شابک | 978-600-7874-75-2 |
توضیحات محصول
کتاب جمعه دوم آوریل درباره شهید محمدحسن ابراهیمی به روایت همسر نوشته خانم زهره شریعتی از انتشارات حماسه یاران در دویست و هشت صفحه است در آخر کتاب تصاویری رنگی از این شهید آورده شدهاست.
در پشت جلد کتاب جمعه دوم آوریل آمده
قلبم داشت میآمد توی دهانم خب شیخ چی؟ ! شیخ چی شده؟! کمی مکث کرد و به انگلیسی دوبار گفت: kidnapped.
اینهمه زبان یاد گرفته بودم، ولی معنی این کلمه را نمیدانستم. از هولم فارسی پرسیدم یعنی چی؟! و بعد که سکوتش را حس کردم به انگلیسی گفتم: (what does it mean) او به انگلیسی توضیح داد: یعنی آدمربایی. چند نفر مسلح او را با خودشان بردهاند.
برشی از کتاب جمعه دوم آوریل
محمدحسن هرروز که از کالج برمیگشت خانه، با صدای بلند میپرسید: فاطمهی من امروز درچه حالیه؟ مینشست روبهروی من و باهاش حرف میزد. میگفت بابا! تو کی بدنیا میای تا من ببینمت؟ حوصلهام سر رفت! زود بیا!
نمیدانم خواب بود یا رؤیا دیدم محمدحسن دشداشهی سفید خیلی زیبایی تنش کرده و برگشته خانه. با خوشحالی رفتم جلو و صدایش زدم: محمدحسن! اومدی؟ بالاخره برگشتی! کجا بودی این مدت؟ صورتش خیلی زیبا و نورانی شده بود.
گفت نمیدونی؟ من دست آمریکاییها بودم. اونا منو گرفته بودند. بیتوجه به حرفش گفتم: میدونی فاطمه به دنیا اومده؟ نمیخوای دخترت رو ببینی؟ دلت براش تنگ نشده؟ بیا بریم فاطمه رو نشونت بدم… بعد دستش را گرفتم و بردمش کنار گهوارهی فاطمه. بغلش نکرد. یه نگاه خیلی محزون و غمگین فاطمه کرد و گفت من دیگه باید برم پرسیدم: کجا؟ نمیترسی علامت سوال مگه تازه نگرفته بودند؟ لبخندی زد و گفت الان باید برم، ولی برمیگردم.
برش دوم از کتاب جمعه دوم آوریل
محمدحسن ده روز محرم را سیاه میپوشید و به دیگران هم توصیه میکرد. هرروز بعد از نماز مغرب و عشا، زیارت عاشورا داشتیم و پذیرایی مختصری میکردیم. آخرشم برای دل خودش کمی روضه فارسی میخواند و گریه میکرد. چند تا نوار و سیدی با خودمان برده بودیم. نواری داشتیم درباره حضرت زهرا. هر وقت میآمد خانه آن را توی ضبط می گذاشت و گریه میکرد.
یک قطعه ترکی هم داشتیم که هر وقت گوش میداد، مثل ابر بهار اشک میریخت. معنیاش را از همسایهی آذری مان در ایران پرسیده بود. میگفت نمیدونی چه معنای عظیمی تو این کلمات است! ای قلم سوز لرینده اثر یخ.
دیگر بین اهل سنت هم شناختهشده بود. مساجد و مؤسسههای شان به مناسبتهای مختلف او را دعوت میکردند. میخواستند مناظره بگذارند. بار اول بهش گفتم: نرو. برای چی میری؟ ممکنه خطرناک باشه یا بخوان دستت بندازن بعضی از اینها خیلی متعصبن. جواب داد ما که نمیخواهیم دشمن تراشی کنیم به وقتش حرف خودمون رو هم میزنیم.
بعد از چند بار که مسجدها شان رفت و منطقی صحبت کرد یکبار هم دعوتشان کرد کالج بهخصوص حنفیها را. شام هم دادیم. بعد از نماز و شام نشستند به مباحثه.
محمدحسن را که مطمئن بودم هیچوقت کم نمیآورد. آن شب هم در مناظره آنها را مغلوب کرد. خودشان فهمیده بودند استدلال منطقی ندارند، برای هر این هم از جواب دادن به سؤالهای محمدحسین طفره میرفتند. دائم موضوع بحث را عوض میکردند یا سؤالهایش را با سؤال جواب میدادند.
کتاب جمعه دوم آوریل صفحه صد و چهار
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.