کتاب سامورایی در میدان مین به قلم آقای رضا کشمیری از نشر جمکران در 164 صفحه میباشد.
قهرمان داستان ما آقا اسماعیل زمانی معروف به گل اسمال متولد هزار و سیصد و چهل و سه در قم است. تیربارچی ماهر و شجاع گردان سیدالشهدای لشکر هفده علیبنابیطالب و جانباز هفتاد درصد. بهسختی و بریدهبریده بریده سخن میگوید و فراموشی دارد. روزی هفت هشت تا قرص اعصاب و معده میخورد. اولینبار با جمعی از رزمندگان به خانهاش رفتیم. خیلی باصفا و شیرین، با همه خوشوبش کرد. در این جلسه قرار بر این بود که رزمندگان خاطرات خود را از آقا اسماعیل نقل کنند. اما برای من عجیب بود، هرکس میخواست از او و مهارت و شجاعاتش بگوید، بهشدت ناراحت میشد و اعتراض میکرد، ولی هر چه از شیطنتها و شوخیهایش گفته میشد، خوشحال میشد و با احسنت احسنت تأیید میکرد.
سامورایی در میدان مین، خاطرات جانباز هفتاد درصد آقای حاج اسماعیل زمانی مشهور به کل اسمال است. رزمندهای شجاع و شوخ طبع که بمب روحیه بود و با آرپیجی با هلیکوپتر دوئل میکرد. کل اسمال عاشق فیلمهای ژاپنی و سامورایی بود و در میان دود و آتش، تبدیل به یک سامورایی میشد و خنده را روی لبهای رزمندهها مینشاند اما یک اتفاق او را تبدیل به کل اسمال آرام کرد و …
برشی از کتاب سامورایی در میدان مین
کار هر روزش بود، دو سهتا خانه را نشان کرده بود و هر وقت گذرش بهدر خانهها میافتاد، با مشت و لگد و گاهی با سنگ بهدر میکوبید و فرار میکرد. با آن پاهای بلند و قدمهای بزرگ برمیداشت کسی به گردش هم نمیرسید.
دم به تله نمیداد. هر بار جسته بود. آن روز رفقایش را به خط کرد و رفتن تظاهرات بعد از کلی شعار دادن و از ته حلق فریاد کشیدن صدای همه گرفته بود. اما اسماعیل انگارنهانگار! حنجرهاش خش هم برنداشته بود. توی خیابان صفاییه پیچیدند داخل کوچه، اسماعیل اشاره کرد به ته کوچه و گفت: بچههامون خونه رو میبینید، همان که گربه سیاه جلوش وایساده. بچهها بههم نگاه کردند.
اسماعیل پوزخندی زد و گفت اونجا خونه پدر اون یارو رئیس کلانتری صفاییه است، هر کدوم یه لگد محکم بزنید بهدر و فرار کنید. بچهها از دم یکی یک لگد محکم بهدر زدند و فرار کردند.
صفحه ۱۰ کتاب سامورایی در میدان مین
در پشت جلد کتاب سامورایی در میدان مین میخوانیم
وقتی اسماعیل خیز میگرفت که شلیک کند، حبیب زمانی فریاد میکشید: ژنرال! بزن داغونش کن. بزن.
اسماعیل هم با صدای بلند میگفت: هرگز شکست نمیخوره یه سامورایی ای بچههای عزیز! ای بچههای عزیز! یک سامورایی هرگز شکست نمیخورد.
تعداد بچهها کم بود و مهمات کمتر، ابوالفضل حیدر بیگی فرمانده گروهان گفته بود: بچهها روحیه شون افتاده، یک کاری کنید. حبیب زمانی زیر آتش و گلوله بلند شد و شروع کرد به فیلم درآوردن ادای گالیور و پینوکیو درمیآورد و با حرکات موزون و تقلید صدا، بچهها را میخنداند.
اسماعیل هم به کمکش میآمد و شروع میکرد به سامورایی بازی و تقلید صدای هنرپیشه های سینما
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.