کتاب فرمانده 17 ساله (روایت زندگی فرمانده تخریب لشکر 17 علی ابن ابیطالب)
89,000 تومان قیمت اصلی 89,000 تومان بود.87,000 تومانقیمت فعلی 87,000 تومان است.
پیشنهادات شگفت انگیز از دست ندی
نمونه بیش از ۱۰۰۰ سفارش ثبت شده در فروشگاه گنج صادق رو در کمتر از ۲ دقیقه ببینید.
وزن محصول | 300 گرم |
---|---|
تعداد صفحات کتاب: | 162 صفحه |
نویسنده: | اعظم ایرانشاهی |
انتشارات: | انتشارات حماسه یاران |
قطع کتاب: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تیراژ: | 3000 |
سال چاپ: | 1401 |
شابک | 978-600-7874-83-7 |
توضیحات محصول
کتاب فرمانده 17 ساله از نشر حماسه یارات روایت زندگی شهید حمیدرضا محمدی فرمانده تخریب لشکر 17 علی ابن ابیطالب به قلم خانم اعظم ایرانشاهی است. در آخر کتاب عکس هایی قدیمی از شهید محمدی به چاپ رسیده است.
در قصههای جبهه و جنگ کم نداشتیم نوجوانهایی که به اصرار جبهه رفتند و شهید شدند؛ اما کم داشتیم نوجوانی که در ۱۷ سالگی فرمانده شود؛ آن هم فرمانده تخریب لشکر.
معرفی فرمانده ۱۷ ساله از زبان نویسنده
پساز آنکه برحسب اتفاق و معرفی دوستان، آقای قربانی گرامی از نشر حماسه یاران تماس گرفتند و پیشنهاد تدوین کتاب شهیدی بنام حمیدرضا محمدی را مطرح کردند، شگفتزده شدم از اینکه شهید محمدی، فرمانده محبوب عمویم بودهاست. از اینکه شاید عمویم از سر ارادت به این فرمانده ی شهید، در سال شصت چهار با فریده خانم توسلی که قوموخویش حمید محمدی بود ازدواج کردهاست.
در هر قدمی که قلمم، ذهنم و قلبم برای نوشتن این سطرها برداشت، خاطرهای و یادی از عمویم هم به دست آمد.
در اغلب مصاحبهها، آدمهایی از سعید ایران شاهی یاد کردند که یافتن شان در مسیری غیر از این کتاب دور از ذهن بود. خاطراتی از او گفتهاند که شنیدنشان غافلگیرم کرد. این رزقوروزی مبارک را میبوسم و روی چشم میگذارم. شالودهی اصلی روایتهایی که از زبان افراد مختلف در کتاب فرمانده ۱۷ ساله آمده واقعیت است. اما در چیدن خط داستانی آنها دست بردم و حالات روحی راوی را به آب و آفتاب خیال، پروراندهام. دراینمیان، روایت سعید ایرانشاهی استثنا است و تماموکمال در قلب نویسنده شکلگرفته است.
همچنین در همه روایتها، از مصاحبههای دیگر همرزم های شهید نیز استفادهشده هر چند ممکن است نامشان نیامده باشد.
بخشی از کتاب فرمانده ۱۷ ساله
تا کسی ازش چیزی نمیپرسید، حرفی نمیزد. کم شوخی میکرد، اما جنبه شوخی هم داشت. یک رسول داشتیم، خیلی سربهسر حمید محمدی میگذاشت تا به حرفش بیاورد. از آن شوخیهای مدل بچه رزمندهها با حمید داشت. مثلاً ساعت دو نصفه شب حمید را بیدار میکرد و میگفت: خواستم ببینم خوابیدی؟ او هم اغلب خندهای میکرد و دوباره میخوابید. خیلی که رسول شورش را درمیآورد، حمید بهش میگفت مِغُنی. فقط همین یک کلمه. محلاتی ها به آدم گیج و عقبافتاده میگویند مغنی. ما ادبیات محلاتی ها را با حمید بلد شده بودیم. بهمان گفته بود وقتی وارد یک جای خیلی شلوغ میشویم و میخواهیم هم را پیدا کنیم، بلند داد بزنیم گزرو. اسم رمزمان شده بود. ظاهراً در محلات به چوب بزرگی که از آن برای چیدن گردو از درخت استفاده میکنند میگویند گزرو. چند بار ما را به محلات برد. اوایل خانه قدیمی داشتند. از آن خانههای دلباز که وسطش حوض دارد و دورتادورش باغچههای بزرگ و دارودرخت. باور کنید یک روز هفت هشت کیلو گیلاس بالای آن درختها خوردهایم. طعمی داشت که دیگر هیچوقت برای من تکرار نشد.
کتاب فرمانده ۱۷ ساله صفحه پنجاه و هفت
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.