کتاب مسافر انارستان (زندگینامه شهید عبدالنبی یحیایی)

85,000 تومان 82,700 تومان
وزن محصول | 300 گرم |
---|---|
تعداد صفحات کتاب: | 285 صفحه |
نویسنده: | لیلا خجسته راد |
انتشارات: | انتشارات حماسه یاران |
قطع کتاب: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تیراژ: | 2000 |
سال چاپ: | 1401 |
شابک | 978-600-7874-84-4 |
توضیحات محصول
کتاب مسافر انارستان زندگینامه داستانی شهید عبدالنبی یحیایی نوشته خانم لیلا خجسته راد و از انتشارات حماسه یاران در ۳۳ فصل به چاپ رسیده است.
نویسنده میگوید کتاب مسافر انارستان براساس خاطرات واقعی است از خانواده، دوستان و همرزمان عبدالنبی. تلاش کردم با امانتداری وقایع، روایتی خواندنی پیش رویتان بگذارم، که صد البته فرهنگ مردم آن دیار زیبا را هم در خود جای داده و این، بیتردید برای من بخش باارزشی از کار است تا چه قبول افتد و چه در نظر آید لیلا خجسته راد.
در پشت جلد کتاب مسافر انارستان آمده
جهانبخش دیلمی زیر سیمان پایین قبر انداخت و آن را بلند کرد. همین باعث شد که چشمش به حفرهای بیافتد.
سرش را نزدیک برد و دید سه سنگ لحد فرو رفته. سرش را که پایینتر برد، یک آن بوی خوش عطری وارد مشامش شد. کریم را صدا زد: کریم بیا ببین، کریم و حسین هر دو آمدند جلو و آنها هم متوجه آن عطر خوش شدند. هر سه ماندند چه کنند.
عبدالکریم داشت با خودش فکر میکرد وقتی جنازه عبدالنبی را آوردند، این بوی عطر را نداشت.
برشی از کتاب مسافر انارستان
بعد از ماجرای سیل و خراب شدن اتاقک های گچی، خیلیها مجبور شدند دوباره آن را بسازند. این کار را گذاشتند برای فصل بهار که هوا گرم میشود. معدنهای گچ در اطراف زیاد بود و آنها گچ و سنگ را خودشان از کوه میآوردند. اهالی در بهار، مدتی درگیر ساختن پا شلی بودند. پسرهای حاج هرمز با کمک هم خانه میساختند. روزها به نوبت دو نفرشان میرفت پی گله و بقیه میماندند.
سنگ و گچ را از کوه میآوردند، ملاط را هم خودشان درست میکردند. سنگها را رویهم میچیدند و اتاقکها را بالا میبردند.
این کار برای بچهها، خیلی لذتبخش و پرهیجان بود. چون آنها هم درگیر کار میشدند و توی ساختوساز کمک میکردند. نبی ششساله شده و همچنان محبوب همه بود.
ساخت خانه توسط نبی و علاقه حاج هرمز به او
حاج هرمز طوری به او ابراز محبت میکرد که تا قبلاز آن کسی ندیده بود. نبی سنگهای کوچک را جمع کرده بود و با گچ آنها را رویهم میچید و اتاقک خودش را درست میکرد. حاج هرمز که نگاهش به او میافتاد، دلش غنج میرفت و به جهانبخش اشاره میکرد که ببین پسرت از حالا کارهای خودش را چطور پیش میبرد! عبدالکریم هم کنار دست او سرگرم گل بازی بود. سرورو و دستوپای هر دو گلی شده بود و شیرین آنقدر درگیر کارهای تمامنشدنی روزانهاش بود که نمیرسید بیاید سراغشان و به خدمتشان برسد.
جهانبخش دلش نمیآمد خوشحالی آنها را خراب کند. کمی بعد بچههای یزدانبخش هم همراه آنها شده بودند و صدای خنده و بازیشان رفته بود به هوا.
گاهی هم حرفشان میشد، اما کسی حوصله نداشت بینشان پادرمیانی کند. به سقف خانه که رسیدند، رفتم دسته لیف خرما آوردند و گذاشتند روی آن.
نبی با خودش حالی رفت سمت پدربزرگ و به او گفت خانهاش تمام شده، بیایید ببیند. حاج هرمز با ذوق از جا بلند شد و آمد خانه او را دید و گفت از خانهای که ما داریم میسازیم بهتر شده.
کتاب مسافر انارستان صفحه شصت و شش
نظرات (0)
اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “کتاب مسافر انارستان (زندگینامه شهید عبدالنبی یحیایی)” لغو پاسخ
محصولات مرتبط
خرید کتاب های دفاع مقدس
کتاب پسرک فلافل فروش(زندگینامه مدافع حرم شهید هادی ذوالفقاری)
خرید کتاب های دفاع مقدس
کتاب بازگشت $ انتشارات ابراهیم هادی – تجربه نزدیک به مرگ (168 صفحه)
خرید کتاب های دفاع مقدس
خرید کتاب های دفاع مقدس
کتاب سلام بر ابراهیم 2 – جلد دوم از داستان ها و خاطرات شهید هادی
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.