کتاب نیستان دی (حسین زحمتکش زنجانی)
117,600 تومان قیمت اصلی 117,600 تومان بود.113,640 تومانقیمت فعلی 113,640 تومان است.
پیشنهادات شگفت انگیز از دست ندی
نمونه بیش از ۱۰۰۰ سفارش ثبت شده در فروشگاه گنج صادق رو در کمتر از ۲ دقیقه ببینید.
وزن محصول | 400 گرم |
---|---|
تعداد صفحات کتاب: | 256 صفحه |
نویسنده: | حسین زحمتکش زنجانی |
قطع کتاب: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
انتشارات: | انتشارات جمکران |
سال چاپ: | 1401 |
شابک | 978-964-9737-74-4 |
توضیحات محصول
نیستان در ادبیات قدیم ما یعنی زادگاه اولیه آدم یا بهشت. اما نه یک بهشت مادی، بلکه بهشتی که سمبل آزادی و آگاهی انسان است. این کتاب نوشته آقای حسین زحمتکش زنجانی از نشر جمکران در قطع رقعی و در 256 صفحه است.
کتاب نیستان دی، رمانی است در مورد آزادی، آگاهی و آشنایی با انسانی که شخصیت اصلی رمان را به این بهشت معنوی رهنمون میسازد.
معرفی کتاب نیستان دی
ماهان بهتازگی با فرقه جدیدی آشنا شده و به دنبال مرشد و راهنما میگردد. پیروان این فرقه با استفاده از مواد روانگردان، او را وادار میکنند که خودش را در یکی از میدانهای اصلی شهر آتش بزند تا آنها بتوانند از این حادثه، استفاده سیاسی کنند. وی طی ماجرایی با شخصیت سردار حاج قاسم سلیمانی آشنا میشود و…
این رمان با طرح ماجراهایی، مخاطب را با بعد عرفانی و ملکوتی سردار شهید قاسم سلیمانی آشنا میکند.
برشی از کتاب نیستان دی
ایستادهام به تماشا، به خیره نگاه کردن، به دیدن و پلک نزدن، مستقیم، رو به جلو، کمی بالاتر از خاک باغچه، همان باغچهای که درختهای انجیر اش تابستان و پاییز که میشود، گند میزند به همهجا و چیزی جز کثافت و لزجی به بار نمیآورد در حیاط خانهمان.
با چشمهایی که نمی برایش نمانده، پلکهایی که سنگین شدهاند و میخواهند بیفتند رویهم، با دستهای آویزان، شل و وارفته، و پاهایی که انگار روی زمین بند نیستند، مغزم از کار افتاده. خوابم یابیدار؟ یا مرز میان این دو.
هوا با این رگبارهای پیدرپی آسمان پوشیده از ابرهای متراکم سیاه، حسابی حالش بد است و هر لحظه بدتر هم میشود بوی خیسی پساز باران، مثل کندهی چوبی که تازه از آب نشت کرده فاضلاب گرفته باشند، رطوبت را به رخ مشامم میکشد.
بوی گند مورچه لهشده میدهد لامصب بدتر از بوی نارگیل فاسد شده و حتی تخممرغ گندیده. بدنم گر گرفته، میخواهم از درون شعلهور شوم. میخواهم فریاد بکشم، اما نمیتوانم.
حنجرهام خشکیده و صدایی از دهان نیمه بازم به بیرون نمیجهد. دارم چه میبینم مثل پاندول ساعت، در چند قدمی من تاب میخورد و با گردنی افتاده و دهانی کج شده میخندد و به ریش هر چه اسمش را گذاشتهاند خوشبختی.
مانند غباری که لگد محکمی از باد خورده، از پیچ اتفاقات پشتسرهم گذشتهام و کلید انداختم، در حیاط را باز کردم و سر از اینجا درآوردم. کار هر روزهام است اما اینبار اینبار مجبورم بایستم و زل بزنم به بازی تازه سرنوشت آنهم تنهایی بدون هیچ آدم زندهای در دور و اطرافم
صفحه ۱ کتاب نیستان دی
یک برش از کتاب –
قسمتی از کتاب نیستان دی:
زل میزنم به صفحه گوشی توی، گوگل چشمم میافتد به سایت ویکیپدیا. بازش میکنم. کنار صفحه عکس جالبی ازش گذاشته؛ با لباس سبز سپاهی، آرم سپاه، سردوشی دوستاره و مدالی که به سینهاش انداخته. سر و ریشش تقریباً سفید است و لبخندی نمکی هم بر صورتش نقش بسته.
خیلی فرق دارد با تصویری که از او در ذهن داشتم؛ چهرهای عبوس با ابروهای تاخورده، همیشه عصبانی و تلخ، مثل برج زهرمار برمیگردم به گوگل و صفحه تصاویرش را باز میکنم. این، آن حاج قاسم سلیمانی ای نیست که میشناختم.چقدر هم عکس هست ازش! همهجا بوده این آدم.